راستش دیگه عادت کردم وقتی توی یه جمعی نشستم یهو یه نفر یادش بیاد باید برای من و هدایت شدن من به راه راست که البته به نظر خودش اون راه راست ازدواج هست،گامی برداره و نصیحتم کنه. یعنی دیگه قانع شدم که جدی جدی خیلی از آدمها فکر میکنند یه آدم 24 ساله توی عمرش به این فکر نکرده که ازدواج میتونه چقدر خوب باشه و فقط اونها این فکرو کردن و آدم عاقلی ان:)) اینطوری میشه که یهو شروع میکنند به نصیحت که ای جوان! برو ازدواج کن مگو چیست ازدواج:)) اوایل حرصم میگرفت میشستم براشون دلیل میاوردم که آقا وضع و شرایط اینطوریه و بحث درمیگرفت و اوووووه کلی طول میکشید
تازگیا جنگ اعصاب با بقیه رو گذاشتم کنار و میشینم فقط حرفاشون رو گوش میدم. اما این موارد اخیر خیلی اتفاقات زیبایی بود:)) مثلا دیشب ما توی یه جمعی بودیم که همه متاهل بودن جز من. یعنی خب همه سنشون خیلی خیلی از من بالاتر بود و بالای ده سال از زندگی مشترکشون میگذشت. همشون به اتفاق اولش معتقد بودن که بله!ازدواج بسیار امر خوبیه و باید ازدواج کرد. بعد یکیشون رفت روی منبر که خب هرکی یه خوبی از ازدواج بگه تا مثلا من قانع شم:)) همشون یه دور فکر کردن بعد زدن به شوخی که آره کنترل زندگی از دستت خارج میشه، وقت آزادت محدود میشه، مسائل و مشکلات مالی ای پیش میاد که خودت و همسرت میمونی، بسیار بسیار مشکلات با همسر خواهی داشت سر چیزای جزئی که باورت نمیشه و و و و من تا آخر داشتم با یه خنده ی ملیح نگاهشون میکردم:))) نیم ساعتی از بحث گذشته بود که کلا بحثشون رفت سمت و سوی دیگه و داشتن همدیگه رو نصیحت میکردن که نه!نباید هم انقد ناراضی باشن از اینکه ازدواج کردن. بالاخره ازدواج هم مسیریه که همه باید برن و خوبی ها و بدی هایی داره و ... من کماکان لبخند ملیح:))))
عرضم اینه که علاوه بر اینکه لازم نیست شمای نوعی هر مجردی رو هر گوشه ای دیدید برید شکارش کنید و بخواید تو گوشش اینطور آیات رو بخونید. مخصوصا مجردی مثل من که دیگه 18 سالش نیست و تقریبا میشه گفت که از آب و گل زندگی هم درومده و خوبیها و بدیهای مجردی رو فهمیده. به نظرم لازمه یه دور همه ی متاهل ها بشینند و از اول به چیزایی که از ازدواج و تاهل براشون هدف بوده فکر کنند. کم ندیدم آدمهای متاهلی که به هردلیل فکر میکنن اگه الان مجرد بودن زندگیشون کاملا گل و بلبل بود و همه چی صلح و صفا بود.بااینکه الان زندگیشون خیلی خوبه. کم ندیدم افسردگی تازه عروس هایی که تصور میکردند ازدواج یعنی تا ته ته تهش قربون صدقه های همسر و خوشی های نامزدی ولی وقتی می افتادن توی روند زندگی واقعی، تازه میفهمیدن عشق کم علت ترین برای موندن دونفر کنار همه و همه ی کاخ آرزوهاشون هوار میشه رو سرشون.
توی جامعه ای که تاهل و ازدواج رو بدون هیچ پیش فرض دیگه ای فضیلت میدونه که بی استدلال متقن و قوی، جوون ها رو با رویاهای فانتزی سوق میده به ازدواج کردن، تاهلی که ازش حس خوشبختی و رضایت ساطع بشه کم پیدا میشه. وقتی ته دلیل برای متاهل شدن رو بچه داشتن یا بودن یه نفر توی پیری کنارت! میدونن تاهل میشه همینی که خانم های دیشبی داشتن میگفتن"سختی و سختی و سختی"
میدونم شاید یکم الان که تقریبا نزدیک 25 سالگی ام دیدم داره پیچیده تر میشه نسبت به این مقوله! ولی راستش شما اگر پیچیده به این مساله فکر نکردید به معنای پیچیده نبودنش نیست! حداقل میتونم بگم من انقدر نمیتونم ساده به یه مساله ی واقعا پیچیده نگاه کنم!
+
تاریخ پنج شنبه 99/3/22ساعت 10:54 صبح نویسنده تسنیم
|
نظر